اينك حضرت آدم علیه السلام اول فرد و جنس انساني بوده و او بنده صالح از همان جنس، براي اكرام و احترام او، خداوند بعضي علم به او عطا فرمود، و بـه هـمين منظور به ملائكه امرمي فرمايدكه براي آدم علیه السلام سجده ببرند، و به اين امر اعلام مي دارد كه در بين تمام مخلوقات او را برگزيده است ومي فرمايد «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إَلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَـــلَقْتَ طِيناً قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَـذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ» (آيه 61 از ســـوره اسـراء) «ياد كن آندم كه به ملائكه گفتم به آدم سجده ببريد، همه سجده بردند به غير از ابليس، پس گفت آيا من سجده بـكنم بـراي كسـيكه از گـل (خــاك) آفريده اي، گفت به من بگو آيا اين همان است كه بر من برتـري دادي؟»
و درآيه ديگر هست «أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»، ابليس درجواب مي گويد «من بر او برتري دارم، من را از آتش و او را از خــاك آفريده اي» و در آيه ديگر «فَـسَـجَــدَ الْمَلآئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ* إِلاَّ إِبْـــلِيسَ أَبَى اَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ» مــلائكه مــحترم شــمردند آنكه خداوند او را محترم گردانيده، ولي ابليس تكبر كرد كه سجده بـبرد بــراي چــيزيكه از خاك درست شده است، پس ابليس تكبر كرد كه سجده ببرد براي چيزيكه از خاك درست شده است، پس ابليس اولين شخصي بود كه دين را بــه رأي و نظريه خود تعبير و تفسير نمود، وگفت من از او بهتر و برترم و اســـتدلال كرد كه او را از آتش وآدم را از خاك آفريده است، و اكـــرام او را بـــراي خود ننگ دانست، و از سجده امتناع ورزيد، پس او اول فردي بود كه تــكبر كرد و از قبول تعظيم و احترام انسان كه خـــداوند او را مــعظم و مــحترم گردانيده بود، خودداري نمود، و از رحمت خــداوند رانـده شـد، چــون در برابر آن بنده صالح تكبر نمود و در واقع تكبر در برابر خـداوند است، چـون اين سجده همانا در حقيقت براي خداست، چون به امر او انجام مـي گرفت، و دستور سجده براي احترام و تشريف آدم علیه السلام و برتري و انتخاب او بر مـلائك بود ، و ابليس از موحدين بود كه توحيدش سرانجام سودي برايش نداشت، و باز نسبت به تعظيم و تكريم افراد صالح، گفته خداوند در مورد يوسـف علیه السلام مي باشد «وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّداً» الآيه، و سجود براي يوسف علیه السلام به منظور تكريم و تعظيم و تشريف از ايشان انـجام گرفت، و اينكه سجود برادران و خم شدن آنان تا زمين بوده اســت جــمله «وخروا بر آن دلالت مي كند، و شايد سجده براي بندگان در شـريعت آنـان درست بوده است، و يا اينكه اين سجده هم مانند سجده مـلائكه بـراي آدم علیه السلام براي تعظيم و احترام و امتثال امر خداوند متعال مي باشد كه در تأويل خواب يوسف علیه السلام انجام گرفته است، چون رؤياي پيغمبران وحي الهي است.
امـا در مورد پــيغمبر ما حــضرت محمد صلی الله علیه و سلم خداوند درباره ايشان مـي فرمايد : «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً و نَذِيراً* لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُــولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ» الآيه،سوره فتح آیه 9. «اي پيـــامبر، ما تو را فـــرستاديم كه نمونه و بشارت دهنده و انذار كننده باشيد. تا اينكه به خــدا و رســولش ايمان بياوريد و خدا را ياري و تعظيم نموده و صبح و شام تسبيح او گـوئيد». و در آيه ديــگر «يَــا أَيّــُهَا الَّذِينَ آمــَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» اين سه آيه وآيه «لَا تَجــــْعَلُوا دُعَـــاء الـــرَّسُولِ بَيــْنَكُمْ كَدُعَاء بَـعْضِكُم بَعــْضاً» همه مشعر بر اين هستند از پيشروي و پيشرفتي در گفتار و سوء ادب نسبت به پيغمبرصلی الله علیه وسلم بر حذر باشند، سهل بن عبدالله گفته اسـت: قبل از اينكه پيغمبرصلی الله علیه وسلم سخن بگويد شما ساكت باشيد و سخن نگوئيد، و هر وقت ايشان صحبت كردند ساكت باشيد و به او گوش بدهيد و گفته اسـت: قبل از قضاوت و حكم ايشان عجله بخرج ندهيد، و به صدور حكم و قــضا مبادرت ننمائيد. و از فتوا دادن درباره جهاد و جنگ و غير اينها از امـور دنيا و دين قبل از ايشان خودداري نمائيد. پس به آنها موعظه كرده و آنها را برحذر داشته است،كه از مـــخالفت پيغمبر صلی الله علیه و سلم دوري جويند و فرموده «وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ، سلمي در تفسير اين آيه گفته است: تقوي خدا را داشته باشيد و از اداي حق پيغمبر اهمال نكنيد و حرمت او را ضايع ننمائيد، چون «إن الله سميع عليم» گفتار شما را مي شنود و به كردار شما دانا است، بعد خداوند مسلمانان را برحذر داشته كه صداي خودشان را بر صداي پيغمبر صلی الله علیه و سلم بلندتر نــمايند و او را بـا آواز بلند صدا نزنند به آن نحو كه همديگر را صدا مي كنند و صدا را بـلند مي نمايند وگفته شده همچنانكه همديگر را صدا مي كنند، يعني با اسم يكديگر را صدا مي زنند نبايد حضرت رسول را باسم (محمد صلی الله علیه و سلم) صــدا كنند.
ابو محمد مكي گفته است: دركلام از او سبقت نـــگيريد، و تــند با او صحبت نكنيد، و با اسم او را صدا نزنيد به مثل اينكه همديگر را صـدا مي كنيد، بلكه از او تعظيم نمائيد و او را موقر بداريد و با القابي صدا كنـيد که در خور شأن او باشد، مثلاً يا رسول الله، يا نبي الله، و اين دستور برابر با مــفهوم آيه «لَا تَـجْعَلُوا دُعـاء الرَّسُـولِ بَيْـنَكُمْ كَـدُعَاء بَعْضكُم بَعْضاً» است. غير از ابـــو مــــحمد مــكي يـكي ديگر گفته است: مـــگر براي سؤال و پـرسش شرعي و الا او را مــخاطب قرار ندهيد و بعد از اين دســتورات و راهنمائي خداوند با عبارت تهديد آميز مي فرمايد: اگر دستورات فوق را مراعات نكنيد براي بقيه اعمالتان جزاي خير نخواهم داد. مورد نزول اين آيه: جماعتي به خــدمت پيغمبرصلی الله علیه و سلم آمدند، و در پشــت خانه هاي اطراف با صداي بلند گفتند اي محمد بيرون بيا و به نزد مـا بيا، خداوند متعال آن جماعت را مورد مذمت و سرزنش قرار داده كه شـــأن و منزلت پيغمبر صلی الله علیه و سلم را رعايت ننموده اند و فرمود :«بَل أكثَرهُمْ لا يَعقِلون». عمرو بن عاص رضی الله عنه مي گويد حضرت رسول صلی الله علیه و سلم را از همه كس بيشتر دوست مي داشتم و در نزد من هيچ كــس عزيز تر از او يافت نمي شـــد، و نمي توانستم باندازه دلدخواه خود به صورت او نگاه كنم، از طرفي هيبت ايشان و از طرفي مراعات احترام مانع از آن بودند كه بتوانم زياد به صورت او بنگرم، و اگر از من بپرسند صورت او را توصيف نمايم، جواب خواهم داد كه از قدرت من خارج است، چون هيچ وقت نتوانسته ام بدقت به آن نگاه كنم، صحيح مسلم در بحث، (بـاب كون الإسلام يهدم ما قبله) آنرا روايـت كرده است. ترمذي از انس رضی الله عنه روايت كرده است: رسول خـدا صلی الله علیه وسلم به نـزد اصحابش از مهاجرين و انصار مي رفت در حاليكه نشسته بودند و حضرات ابــوبكر و عمر رضی الله عنهما هم با آنها بودند و غير از ايندو نفر بقيه قدرت نداشتند به رويش نگاه كنند، ولي آندو نفر به او نگاه مي كردند و او هــم به آنها نگاه مي فـــرمود و در برابرش تبسم مي كردند،و او هم در مقابل آنها تبسم مي فرمود.
اسامه از شريك نقل مي كند: به حضور پيغمبرصلی الله علیه وسلم رسـيدم كه اصــحاب در اطراف او احاطه كرده بودند، به نـحويكه تــصور مي رفت كه در ســر هر يك از آنها طيـري قرار دارد. و از اوصاف پيغـــمبر صلی الله علیه و سلم هر وقت بــراي جماعتي صحبت مي فرمود،آن جـماعت باندازه ای ساكت و سر به زير بـودند كه تصور مي شد بر سر آنها طيري ( پرنده) نشسته است. عـروه بن مسعود رضی الله عنه روايت مــي كند، در سال «قضيه» كه قـــريش مرا نـزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرستادند متوجه شدم كه اصحاب تا اندازه ای از او احترام مي گيرند كه توصيف آن از قدرت خـــارج است، هروقت وضو مي گــرفت، هركس زودتر مي خواست از آب وضويش استفاده نمايند و احياناً روي آن مجادله و ستيز بوجود مي آمد، آب دهان او را روي كف دست مــي نهادند و بر سر و صورت خود مي ماليدند، و اگر مویي از او مي افتاد، هــر چه زودتر آنرا بر مي داشتند و تبرك مي دانستند، و اگر به آنها دستوري مي داد فـوراً اجرا مي كردند و اگر صحبت مي كرد ساكت مي نشستند و گوش مي دادند، و به خاطر احترام و تعظيم مـستقيماً بـه صورتش نگاه نمي كردند، وقـتيكه عروه از نزد رسول خدا صلی الله علیه و سلم مراجعت كرد، به قريش گفت : من نزد كـسري (پادشاه ايران) و قيصر (پادشاه روم) و نجاشي (پادشـاه حبشه) رفته ام و دربـار هر يــك از آنها را ديده ام، ولي به خــداوند قسم هيچ يك از آنـــان در مملكت باندازه محمد صلی الله علیه و سلم در بين اطرافيانش محبوبتر و با هيبت تر نبودند. و در روايت ديگر آمده كه گـفته است: من هيچ پادشاهي را نـــديده ام كه به اندازه محمد صلی الله علیه و سلم در بين اصحاب و يارانش محترم و معظم و محبوب باشند، و من در پيرامون محمد صلی الله علیه و سلم كساني را يافته ام كه به هيچ وجه و در هيچ حـال او را تسليم نمي كنند. طبراني و ابن حبان در صحيح خود از اسـامه بن شريك روايت كــرده اند: كه ما در خدمت پيغمبرصلی الله علیه و سلم نشسته بوديم و چنان ساكت و بي صــــدا بوديم، مانند اينكه طيري بر سر ما است، هيچ يك از ما سخن نـمي گفت، جماعتي به خدمت او آمدند و پــرسيدند، خــداوند چه كسي را از هــمه دوست تر دارد؟ جواب داد: كسانيكه اخلاق حسنه دارند. «ترغيب –جلد4 صفحه 187» راويان طبراني همه معتبر هستند، با سند صحيح ابويعلي گفته است:گاهي مي خواستم از حضرت رسول صلی الله علیه و سلم سؤالي بنمايم و احياناً تا دو سال طول مي كشيد، و به خاطر ابهت و هيبت آن حـــضرت صلی الله علیه و سلم جرأت نمي كرديم كه سؤال مطرح نمايم. بــيهقي از زهــري روايــت مي كند: «از طائفه انــصار كسانيكه مورد اعتماد هستند برايم نقل كردند، به موقع وضو گرفتن كه پيغمبر آب دهـان و خلط سينه را دور مي انداخت، در اسرع وقت آنرا برداشته و به بدن و صورت خود مي ماليدند، پيغمبرصلی الله علیه و سلم گفت چرا اين عمل را انجام مــي دهيد؟ پاسخ دادند التماس بركت داريم، پيغمبرصلی الله علیه و سلم فرمود كسيكه مــيل دارد خداوند او را دوست داشته باشد،كتاب و حديثها را تأييد و تصديق نمايد، و امانت دار باشد، و به همسايگان خود ضرر نرساند» كنزالاعــمال جلد8 صفحه 228.
خلاصه كلام
در اينجا دو امر مهم و بزرگ وجود دارند كه بايد مراعات شـــوند، اول: احترام و تعظيم پيغمبر صلی الله علیه و سلم واجب است و بايد شأن و مـنزت او از شأن و منزلت ديگران برتر باشد. دوم: تفرد ربوبيت و اعتقاد به اينكه خـــداوند متعال از لحاظ ذات و صفات و كردار تنها و بي شريك و بي نظير است. كسيكه معتقد باشد از مخلوق چيزي هست كه در آنها با خــداوند شريك است، اين شخص كافر و مشرك مي باشد، مانند آندسته از كافران كه بت پرست هستند و فكر مي كنند آن بتها استحقاق عبادت داردنـد و كسي كه در شأن و مقام پيغمبر صلی الله علیه و سلم تقصير نمايد و از مرتبه او بكاهد او هم گناهكار و كافر است. كسانيكه در مقام عظمت پيغمبرصلی الله علیه و سلم مبالغه به خرج مي دهند ولي به مقام صفات خداوندش نمي رسانند، به حق اصابت كرده، و هر دو جنبه الوهيت و رسالت را با هم ملاحظه و انجام داده است، وآن مفاد هـمان كلام است كه افراط و تفريطي در كار نيست. و اگر احياناً در گفتار مسلمانان چيزي را به غير از خـداوند نـسبت و اسناد بدهند، بايد بر مجاز عقلي حمل شود، و به هيچ وجه نبايد كـه به تكفير او بي انجامد و هم چنانكه گذشت مجاز عقلي هم در كــتاب و هم در سنت استعمال شده است. «سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمدلله رب العالمین»
منبع: سایت حوزه عملیه عرفان آباد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر